Books like Seventh Seal
Seventh Seal
شوالیه ای به نام «آنتونیوس» که از جنگهای صلیبی باز میگردد و از میان سرزمینی طاعون زده که جادوگران را در آن زنده زنده میسوزانند، میگذرد تا به خانه برسد ،در میان آشفتگیهای مذهبی،شک و ترید و اخلاقیاش، «آنتونیوس» با مرگ در قامت مردی که شنلی سیاه برتن دارد و میخواهد او را به دنیای مردگان ببرد مواجه میشود. «آنتونیوس» جهت رسیدن به پاسخ پرسشهای خویش و رسیدن به آگاهی و یقین، مرگ را به یک مسابقۀ شطرنج دعوت میکند و پیشنهاد میدهد که تا پایان مبارزه مرگش به تعویق بیفتد و مرگ هم میپذیرد.اما سوالات شوالیه که نماد بارز انسان در دورانی است که در آن خدا مرده چیست؟!آیا خداوند وجود دارد؟حقیقت هستی چیست؟پس از مرگ چه بر سر انسان میآید؟اگر مرگ تنها قطعیت ممکن است ، پس جایگاه خداوند در این میان چیست؟مُهر هفتم اثری در رابطه با دغدغه های انسانی در رابطه با اثبات وجود خدا،هستی، فلسفه، مذهب، معنی زندگی، مرگ و جهان بعد از مرگ است.از نقطه نظری دیگر اعلام جنگ #برگمان علیه کلیسا، ایمان مذهبی، خشونت مذهبی و سو استفاده ی سردمداران مذهبی از ترس و ایمان مردم عامه است.اهمیت مهر هفتم به عنوان اولین اثر #اگزیستانسیالیست در سینما و به عنوان یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینما در معرفی سینما به عنوان فضایی برای مطرح کردن دغدغه های فلسفی و سوالات انسان معاصر است.سینمایی که از آن به عنوان سینمای هنری یاد میشود.برگمان که بی شک با فلسفه، روانشناسی و آثار کسانی همچون #سورن_کیرکگور آشنا است سعی در مطرح کردن دغدغه ی خویش که همان هراس از مرگ و در مرحله ی بعد وجود خدا و یافتن پاسخی برای خود و بیننده است.راه حل های مختلفی برای رسیدن به خوشبختی، رهایی از هراس از مرگ و تفکر درباره ی آن و نهایتا رسیدن به معرفت از جانب وی مطرح میشود که بدین قرار است:اتکا به زندگی عاشقانه و فارغ از تفکرلذت جوییایمان و مذهبغرق شدن در کاراما اگر خدایی وجود نداشته باشد و قطعیت مرگ را که به همگان ثابت شده است بپذیریم پس چگونه باید این زندگی را تاب آورد؟ برگمان میگوید با هنر!وی تلویحا میگوید هنر مناسب ترین ابزار برای چیرگی بر واقعیت مرگ است.گویی تنها آفرینش هنر است که درد واقعیت مرگ و فانی بودن انسان را کاهش میدهد.هر چند در جایی از فیلم به صورت هوشمندانه ای عنوان میکند که هنر پَست، محکوم به نابودی است.دیالوگ آنتپنیوس و مرگ که خود را به جای کشیش جا زده است عمیق و تکان دهنده است.آنتونیوس : میخواهم تا جایی که برایم ممکن است با شما صادقانه سخن بگویم، اما قلب من تهی است.– مرگ پاسخی نمیدهد.آنتونیوس: این خلأ، چون آیینه ای در برابر من است. میتوانم خود را در آن بنگرم، حس میکنم از تنفر و ترس لبریزم.– مرگ پاسخی نمیدهد.آنتونیوس: به خاطر بی تفاوتی ام در برابر دیگران، منزوی شده ام. حال در دنیای ارواح زندگی میکنم. اسیر رؤیاها و تخیلات شده ام.مرگ: و هنوز هم قصد مردن نداری؟آنتونیوس: آری دارم!مرگ: و منتظر چه هستی؟آنتونیوس: آگاهی، میخواهم آگاه شوم.مرگ: در جستجوی یقین و اطمینان هستی.آنتونیوس: هرچه میخواهید آنرا بنامید. این واقعاً ناممکن و باورنکردنی است که خدا را بتوانیم با حواسمان درک کنیم؟ چرا او باید در هاله ای از وعده های ناقص و معجزاتی نامعلوم، پنهان شده باشد؟– مرگ پاسخی نمیدهد.آنتونیوس: چگونه میتوانیم آنهایی را که ایمان دارند باور کنیم؛ در حالیکه خود را باور نداریم. بر آن دسته از مردم که مایلند باور داشته باشند اما نمیتوانند، چه خواهد رفت و بر آن دسته که نه میخواهند باور داشته باشند و نه میتوانند چه؟… چرا نمیتوانم خدای درون را بکشم؟ چرا او به حضور در این دنیای محنت بار و حقیر ادامه میدهد؟ کفر میگویم و میخواهم با انگشتانم او را قطعه قطعه از قلبم بیرون بکشم. چرا علیرغم همه اینها، او وهمی واقعی است که من قادر نیستم خود را از او برهانم؟ به من گوش میکنیـد؟مرگ: گوش میکنم!آنتونیوس: من معرفت میخواهم نه ایمان، نه انگاشت، معرفت! میخواهم خدا دستش را بر من بگشاید. خود را بر من آشکار کند و با من سخن بگوید.مرگ: اما او خاموش است!آنتونیوس: من او را در تاریکی صدا کرده ام اما به نظر کسی آنجا نیست.مرگ: شاید کسی آنجا نیست!آنتونیوس: پس زندگی خوفناک است. هیچکس نمیتواند در انتظار مرگ زندگی کند و بداند که همه چیز، هیچ است.مرگ: بیشتر مردم هرگز به فراسوی مرگ و پوچی زندگی نمی اندیشند.آنتونیوس: اما روزی نوبت آنها نیز خواهد رسید و در مقابل تاریکی قرار خواهند گرفت.مرگ: حال تا آن روز برسد!آنتونیوس: در بطن ترسهایمان تصویری میسازیم و آنرا خدا مینامیم.در پایان اضافه میکنم که بنا به درخواست دوستانی که به اینستاگرام دسترسی ندارند، هر بار بخشی از سفرنامه هام رو در کامنت ریویهایی که برای کتابها مینویسم میزارم..آدرس اینستاگرامم هم برای کسانی که میخواند همین جا مینویسم.@pourya_safarii