Books like Montaigne: Essays
Montaigne: Essays
|کتابی برای همهکس و هیچکس|در اینجا، مدفوعات یک ذهنِ فرتوت، گاه سفت، گاه شُل و در هر حال ثقیل را، اندکی مؤدبانه نقل میکنم_ میشل دو مونتنیعربِ ملخخوریه ایدهای بین مللِ متمدن و سابقاً متمدن پرطرفداره: «ما دُکتریم، بقیه اُسکُلن.» این تفکر یک وجهی اساسی پیدا میکنه، مثلاً اگه ما در ساختمانهایی با فلان معماری زندگی میکنیم، پس اونهایی که در چادر هستن، عقبافتاده تشریف دارن. حالا این به مونتنی چه ربطی داره؟ مونتنی، دقیقاً و شدیداً، به این موضع حمله میکنه. از سویی، تجربهی ترسناکِ جنگهایِ مذهبی فرانسه، و از سوی دیگه، مسافرتهای متعدد مونتنی و ایضاً، مطالعهیِ خاطرات کاشفان اَرض جدید(قاره آمریکا) از کیفیتِ تسخیرِ آن سرزمین، همه و همه باعث شد مونتنی به این عقیده روی بیاره که فرانسویانِ متمدن هیچ برتری نسبت به دیگر ملل ندارن که هیچ، بل در بسیاری موارد اونها رو در جایگاه پستتری نیز میبینه. خب، این زاویهی دید خیلی به درد ما ایرانیانِ وطنپرستِ متمدنِ غیورِ شاهنامهخوانِ همهچیزخَفن میخوره. ماهایی که فکر میکنیم چون تغذیهی یه ملتی از شیرِ شُتر یا ملخ یا هرچیزی دیگهای بوده پس از ما پستترن، بودن و خواهند بود؛ یا چون افعانها از کشوری جنگزده به ایران پناه آوردن، پس ما حق داریم بهشون توهین کنیم، ماهایی که معتقدیم نود درصد «ناسا» رو ایرانیها فتح کردن؛ ماهایی که خاک بر سرمونهشتگ: وطنم! ای شُکوه بیپایانهشتگ: پیروز باشید و ایرانی چه باشد آنچه نامندش تتبعات :essaisفاش گویم کلمهی فوقالذکر در زبان فارسی معادل دقیقی نداره، چون مفهومی ساختهی شخص مونتنیست. حالا اینکه در ترجمه چه واژهای رو در برابرش قرار بدیم بحث زیادی شده. «مقالات» و «تتبّعات» از رایجترین بَرابَرها هستن. آقای سمیعی با توجه به صاحبنظر بودنشون، بحث عمیق، ولی مختصری، رو در مقدمات بیان کردن که شخصاً جای دیگهای ندیده بودم و برام تازگی داشت واژه essay با article در کامنتها دوستی نوشت: متفاوته و نمیشه از کلمه مقاله براش استفاده کرد. مقاله مجموعه فرضیه و نتیجه گیری بر مبنای شواهد و منابعه اما essay نظر شخصی نویسنده رو هم داره. واژه "جستار" پذیرفته شده تره براشدر پاسخ عرض کردم: آقای سمیعی توضیح میدن که منظور از مقاله، نه مقاله به معنی امروزی (مقالهی علمی) بل چیزیست که در ادبیات کهن فارسی سابقه داره مثل «مقالات شمس» یا «چهار مقاله نظامی عروضی». ضمناً، اون ضبطی از واژه که در مرور نوشتم، به فرانسهست که از عنوان کتاب نقل کردم. در مورد «جستار» هم باهات موافقم که برابر خوبیه اما باید ببینیم رایج میشه یا اهل زبان پس میزنن. ولی در هر حال، هیچ واژهای نمیتونه مفهوم حقیقی مونتنی رو برسونهو دوست دیگری در تکمیل گفت: یکی از معانی essaiدر فرانسه اینه: livre courtکتاب کوتاهیعنی نه اونقدر طولانیه که کتاب نامیده بشه و نه اونقدر کوتاه و جمع و جور و توی قالب مشخص که بشه بهش مقاله گفت. مثل یه مقاله، یه موضوع انتخاب میشه و مثل یه کتاب شرح و بسط داده میشه. کمی بلندتر از مقاله، کمی کوتاه تر از کتاب. اما نه مقاله و نه کتاب، کتابک، جزوه. یا همون جستار در ستایش مترجمشاید بدونید، آقای سمیعی رو به عنوان «پدر ویراستاری نوین ایران» قلمداد میکنن لذا کاملاً با ترجمهای پیراسته و بدون هیچ سکتهای در متن مواجه هستیم. اما، همونطوری که خود آقای سمیعی هم گفتن، مونتنی به سادهترین شکل ممکن قلم میزده_ حتی نزدیک به زبان روستاییان. خب حالا چرا ایشون در ترجمه از الفاظ و ترکیبات فاخر استفاده کردن؟ پاسخ برمیگرده به این پرسش بنیادین: آیا مترجم باید لحن نویسنده رو منتقل کنه؟ من فکر میکنم پاسخ مثبته ولی ظاهراً ایشون نظر دیگهای دارندر نکوهش انتشاراتاولاً که کتاب در بازار نشر نیست، و این واقعاً تأسفباره. ثانیاً کتاب پر از برگههای نیمه سفید و کاملاً سفیده. طوری که فقط نوزده صفحهی کاملاً سفید در کتاب موجوده، خب زیاده دیگه! این هم اسرافه، هم قیمت رو برای خریدار بالا میبره، خاصه که قاطبهی کتابخونها از طبقهی متوسط جامعه هستنپن۱: عجیبه که مونتنی از زمان خودش جلوتر بود، و هنوز هم جلوتره. شایدم ما همیشه عقبیمپن۲: ثلثِ ابتدایی کتاب به متفرعاتی از قبیل پیشگفتار، ترجمه و... مربوطه. متأسفانه، مطلب عمیق و قابل تأملی در این هفتاد صفحه پیدا نمیشه، در این حد که اگه نخوندین هم نخوندینپن۳: شایستهست، مراتب شرمندگی و تشکر رو از باقرِ عزیز جهت قرض دادن اولیهی کتاب و هدیهدادن ثانویهی همین کتاب بهجا بیارم. اکنون با دلی آرام و قلبی مطمئن سطور رو زیرخط میکنم و یادداشت برمیدارم