books

Juvenile
Fiction
Comics

Books like The Missing Piece Meets the Big O

The Missing Piece Meets the Big O

The missing piece meets the big o, Shel SilversteinThe Missing Piece is a children’s picture book by poet Shel Silverstein. First publication date1976. The story centers on a circular animal-like creature that is missing a wedge-shaped piece of itself. It doesn’t like this, and sets out to find its missing piece, singing:Oh, I'm lookin' for my missin' pieceI'm lookin' for my missin' pieceHi-dee-ho, here I golookin' for my missin' pieceIt starts out on a grand adventure searching for the perfect piece to complete itself, while singing and enjoying the scenery. But after the circle finally finds the exact-sized wedge that fits it, it begins to realize that it can no longer do the things it used to enjoy doing, like singing or rolling slowly enough to enjoy the company of a worm or butterfly. It decides that it was happier when searching for the missing piece than actually having it. So it gently puts the piece down, and continues searching happily.عنوانها: آشنایی قطعه گم شده با دایره بزرگ؛ آشنایی قطعه­ ی گم‌شده با دایره بزرگ؛ برخورد قطعه گمشده با دایره‌ی بزرگ؛ برخورد قطعه گمشده با دایره کله‌گنده؛ نویسنده: شل سیلور استاین؛ تاریخ نخستین خوانش: ماه سپتامبر سال 2007 میلادیاز «آشنایی قطعه گم شده با دایره بزرگ» پنج برگردان از این اثر به فارسی وجود داردعنوان:‏عنوان1: آشنایی قطعه گمشده با دایره بزرگ، نویسنده و تصویرگر: شل سیلوراستاین؛ برگردان: زهرا عاشوری؛ نشر: تهران، اقاقی، چاپ نخست 1384، در 40 ص، م‍صور، شابک: 9647850034، يادداشت: برگردان فارسی همراه با متن انگلیسی، گروه سنی: «ب، ج»، موضوع: داستان‌های تخیلی و خیال انکیز از نویسندگان - سده 20 معنوان2: آشنایی قطعه گم‌ شده با دایره بزرگ، نوشته: شل سیلوراستاین؛ برگردان: رضی خدادادی (هیرمندی)، نشر: تهران، هوای تازه، چاپ نخست 1383، در 40 ص‌، مصور، شابک: 9647222513؛ نشر: تهران، هستان، 1385، در 40 ص، شابک: 9646965857؛ يادداشت: برگردان فارسی همراه با متن انگلیسی، گروه سنی: «ب، ج»؛عنوان3: آشنایی قطعه­ ی گم‌شده با دایره بزرگ؛ نوشته: شل سیلوراستاین؛ برگردان: سینا آراد، نشر: تهران، پژوهه، چاپ نخست 1383، در 40 ص، مصور؛ اندازه: 12 در 21.5 ؛ شابک: 96477721201؛ ‏ يادداشت: برگردان فارسی همراه با متن انگلیسی، گروه سنی: «ب، ج»؛ عنوان4: برخورد قطعه گمشده با دایره کله‌ گنده؛ نویسنده: شل سیلوراستاین؛ برگردان: شهلا انسانی، نشر: تهران، ایدون، چاپ نخست 1383، در 48 ص، مصور رنگی؛ شابک: 96494937؛ عنوان5: برخورد قطعه گمشده با دایره‌ی بزرگ، نوشته: شل سیلوراستاین؛ برگردان: مرجان تاجیک؛ نشر: تهران، انتشارات پلک‫، چاپ نخست 1384، در 55 ص‌، مصور؛ اندازه: 14 در 11 س‌م، شابک: 9648624674؛قطعه ی گمشده تنها نشسته بود ... در انتظار کسی که از راه برسد، و او را با خود ببرد. بعضیها با او جور درمیآمدند...؛ اما نمیتوانستند قل بخورند. بعضی دیگر قل میخوردند، اما جور درنمیآمدند. آن یکی، از جور درآمدن، چیزی نمیفهمید. دیگری از هیچ چیز چیزی نمیفهمید. یکی زیادی ظریف بود، و تالاپی افتاد پایین ...؛ یکی او را روی پایه میگذاشت...؛ و میرفت پی کارش. بعضیها بیش از اندازه، قطعه ی گمشده داشتند. بعضی بیش از اندازه، قطعه داشتند. تکمیل تکمیل! و او یاد گرفت، که چگونه از چشم حریصها، خود را پنهان کند. باز هم با انواع بیشتری روبرو میشد. بعضی خیلی ریزبین بودند. بعضیها در عالم خودشان بودند، و بی خیال میگذشتند. فکر کرد، برای جلب توجه، خود را بیاراید. فایده نداشت. رفت و در جای چشمگیری ایستاد، اما با اینکار خجالتیها، از سر راهش فرار کردند. عاقبت یکی پیدا شد، که کاملا جور درمیآمد! اما ناگهان ... قطعه ی گمشده، شروع کرد به رشد کردن! و رشد کرد!! - من نمیدانستم تو رشد میکنی. قطعه ی گم شده، جواب داد: من هم نمیدانستم. - میروم پی قطعه ی گمشده ی خودم، که بزرگ هم نمیشود. خداحافظ ...! روزها گذشت، تا یکروز، کسی آمد، که با دیگران فرق داشت. قطعه ی گمشده پرسید: از من چه میخواهی؟! - هیچ. - به من چه احتیاجی داری؟ - هیچ. قطعه ی گمشده، باز پرسید: تو کی هستی؟ دایره ی بزرگ گفت: من دایره ی بزرگم...؛ قطعه ی گمشده گفت: به گمانم تو باید همان کسی باشی، که مدتهاست در انتظارش هستم. شاید من قطعه ی گمشده ی تو باشم. دایره ی بزرگ گفت: اما من قطعه ای گم نکرده ام، و جایی برای جور درآمدن با تو ندارم. قطعه ی گمشده گفت: حیف! خیلی بد شد. چقدر دلم میخواست با تو قل بخوردم...؛ دایره ی بزرگ گفت: تو نمیتوانی با من قل بخوری. ولی شاید بتوانی تنهایی قل بخوری! - تنهایی؟ نه، قطعه ی گمشده، که نمیتواند تنهایی قل بخورد. دایره ی بزرگ پرسید: آیا تا به حال امتحان کردی؟ قطعه ی گمشده گفت: آخر من گوشه های تیزی دارم. شکل من به درد قل خوردن نمیخورد. دایره ی بزرگ گفت: گوشه ها ساییده میشوند، و شکلها تغییر میکنند. خوب من باید بروم، خداحافظ! شاید روزی به هم برسیم... و قل خورد و رفت. قطعه ی گمشده باز تنها ماند. مدتی دراز در همان حال نشست. آنوقت... آهسته ... آهسته ... خود را از یکسو بالا کشید ... تالاپ ... باز بلند شد ... خودش را بالا کشید ... و باز تالاپ ...؛ شروع کرد به پیش رفتن ...؛ و به زودی لبه هایش شروع کرد به ساییده شدن... آنقدر از جا بلند شد و افتاد، بلند شد و افتاد، بلند شد و افتاد، تا شکلش کم کم عوض شد...؛ حالا به جای اینکه تالاپی بیفتد، بامبی میافتاد ...؛ و حالا به جای اینکه بامبی بیفتد، بالا و پایین میپرید...؛ و حالا به جای اینکه بالا و پایین بپرد، قل میخورد، و میرفت...؛ و نمیدانست به کجا، و ناراحت هم نبود. همینطور قل خورد و پیش رفت. تا ... با دایره ی بزرگ همراه شد ...؛ و دایره ی بزرگ رو، رد کرد ...؛ چون دید دایره هه فکر میکرده، خیلی بزرگه و عددی هم نبوده ...؛ داشته بزرگنمایی میکرده ...؛ چه بسا دایره هم نبوده ...؛ پس دایره کوچیکه، راهش رو گرفت و رفت، و خوبه که سعی کنه هیچوقت الکی بزرگ نشه ...!!؛ ولی راست میگه ...؛ دایره ی بزرگ بود، که انگیزه ی راه افتادن رو داد ...!!؛ ا. شربیانی

Filter by:

Cross-category suggestions

Filter by:

Filter by:

Filter by:

Filter by:

Filter by:

Filter by:

Filter by: